ذوق پدر شدن
اون شب خانوم پرستار هی بابایی رو از اتاق بیرون میکرد اما بابایی دوست داشت پیش ما باشه.نمیخواست بره خونه با هزار مصیبت ساعت 1 شب رفت خونه.
اولین شب من با تو.هزار بار خدا رو شکر میکنم که تورو سالم به ما هدیه داد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی